پرسش اين نوشتار اين است كه اگر فقر و نداري امر ناپسند است و انسان به طور طبيعي مي بايست در تلاش و كوشش براي آسايش باشد كه عنصر و مولفه دوم خوشبختي را شكل مي بخشد، چرا رفاه امري ناپسند شمرده شده است. ثروت بسيار و هنگفت چه اشكالي دارد كه مذموم و ناپسند شمرده مي شود و از كاركرد هاي منفي آن سخن گفته مي شود؟ اين نوشتار مي كوشد تا بر پايه آموزه هاي قرآني و تحليل آن از ثروت پاسخ درخور و شايسته اي براي اين پرسش بيابد. با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم:
رفاه به معناي ثروت و آسايش بي حد و مرز است و چيزي كه در اصطلاح عاميانه از آن به زير دل زدگي نيز ياد مي شود. در كاربردهاي قرآني اين مفهوم مذموم شمرده شده است؛ زيرا نگرش قرآن به مسايل مادي بر پايه اعتدال و ميانه روي است. اگر در تحليل قرآن از زندگي دنيوي و مفهوم خوشبختي و سعادت آرامش و آسايش (امنيت به مفهوم اعم و كلي آن) است، فقر و رفاه در سوي پاندول متحرك عبور از اعتدال و ميانه روي خواهد بود. اگر هدف از همه تلاش ها و كوشش هاي انساني تقرب به خدا به معنايي باشد كه به دست يابي به آرامش و آسايش دنيوي و اخروي مي انجامد، بايد گفت كه آسايش بخشي مهم از هدف انساني را تشكيل مي دهد. از اين رو به طور طبيعي از فقر و نداري كه فقدان آسايش مادي است مي گريزد و به سوي ثروت و سرمايه گرايش مي يابد. تلاش دايمي وي دست يابي به قدرت و ثروتي است كه زمينه هاي آسايش را در زندگي او فراهم آورد تا يكي از دو بال خوشبختي يعني آسايش تحقق يابد. اين تلاش و كوشش گاه موجب مي شود تا شخص به ثروت انبوهي دست يابد كه در انديشه كس نمي گنجد و پولش از پارو كه سهل است به اندازه ثروت نيمي از كشورها مي شود؛ چنان كه در جهان امروز بيل گيتس رئيس مايكروسافت و در گذشته راكفلر و مانند ايشان ثروتي برابر با ثروت كشورها دارند. اين امر طبيعي است و هر كسي كه در جست و جوي آسايش است ناچار براي رسيدن به آسايش در پي ثروت و قدرت مي رود تا به آسايش دست يابد و از فقر و نداري بيش از پيش فرار كند. گاه ترس از فقر و نداري است كه شخص را به انباشت بيش تر ثروت وامي دارد. گفته شده كه چارلي چاپلين با آن همه ثروتي كه از راه هنرمندي خويش گرد آورده بود همواره مواظبت مي كرد و بسيار خسيس و بخيل بود؛ زيرا در گذشته در فقر و نداري در كوچه هاي لندن روزگار گذرانده بود و مانند دو هم وطن خويش لورل و هاردي سختي هاي بسيار كشيده بود؛ ترسي كه در درون چاپلين بود برخاسته از آن فقر و نداري و نيز عاقبت بد و سخت دو هم وطن خويش بود كه در آخر عمر نيز در فقر و نداري جان به جان آفرين تسليم كردند.
كاربرد اين واژه در اين نوشتار به معنا و مفهوم خاصي از ثروت است. در حقيقت آن چه در اين كاربرد مورد اهتمام و توجه است اصل ثروت و مال و سرمايه به عنوان امري خارجي و بيرون از ذات انسان نيست، بلكه مراد نوعي تفكر و انديشه است كه در انسان شكل مي گيرد و رفتارها و كنش ها و واكنش هاي وي را هدايت، مهار و سمت دهي مي كند. در حقيقت رفاه در اين كاربرد به معناي نسبت ميان شخص و ثروت است و اين كه تحليل وي از داشتن آن چيست؟ چه تاثير و تاثري ميان ثروت و ثروتمند و اهل رفاه برقرار مي شود. بنابراين رفاه به معنا و مفهوم انديشه اي است كه در برخي از ثروتمندان ايجاد مي شود كه كاركردها و بازتاب هاي آن در روح و روان و نيز روحيه و كنش ها و واكنش هاي وي نمودار مي شود. اگر دارندگي برازندگي است در مورد اين اشخاص به سبب تاثير منفي دارندگي به مصيبت و بلايي تبديل مي شود و آنان را از انسانيت بيرون مي برد و تبديل به موجودي خارج از چارچوب هاي پذيرفته شده انساني مي كند.
براي فهم و شناخت اين مفهوم از كاربرد رفاه بهتر است كه آثار و كاركردهاي منفي آن از ديدگاه قرآن شناخته و تحليل و تبيين آن دانسته تا درك درست و واقعي از اين مفهوم به دست داده شود.
قرآن براي رفاه به مفهوم پيش گفته آثار و كاركردهاي متفاوت و متنوعي در حوزه هاي چندگانه بيان مي كند. به اين معنا كه براي آن آثار و كاركردهايي در روان و روح شخص و نيز اخلاق فردي و اجتماعي و نيز در دنيا و آخرت بيان مي كند.
از جمله اين آثار كه ارتباط با رفتارهاي هنجاري وي دارد مساله كاركرد اجتماعي رفاه است. قرآن شخص رفاه زده را شخصي مستكبر مي شمارد و از عوامل و اسباب استكبارورزي اشخاص در جامعه و رفتارهاي اجتماعي ايشان را مساله رفاه زدگي مي داند. اشخاص رفاه زده در عمل اجتماعي و رفتارهاي مرتبط با ديگران رفتاري استكباري دارند به سبب ثروت و رفاه زدگي به ديگران تفاخر كرده و فخر مي فروشند . (هود آيه 10) خود را از عموم مردم جامعه و خدا و عبادت كنار مي كشد و برتري خود را به رخ همگان مي كشد . (اسراء آيه 83 و فصلت آيه 51 و فجر آيه 15) از اين رو قرآن خاستگاه تفاخر را در رفاه زدگي انسان مي جويد و در آيه 10 سوره هود و 79 سوره قصص، پيدايش حالت تفاخر و اظهار آن در پي بهره مندي از رفاه زدگي را مي شمارد. شادماني غرورآميز آنان در زندگي دنيا به سبب رفاه زدگي و ثروت بي شمار كه فكر و جانشان را در برگرفته است (انعام آيه 44 و نيز هود آيه 9 و 10 و هم چنين رعد آيه 26) نمي گذارد تا غم و درد ديگران را به خود راه دهند و از روحيه همدردي به ديگران برخوردار نيستند. در آيه 76 سوره قصص با اشاره به شادماني قارون همراه غرور وي به هنگام رفاه زدگي اش اشاره مي كند كه موجب مي شود تا حاضر نشود تا به ديگر هم وطنان خويش كمكي كند و آنان را در حسرت مال و منال خويش گذارد. او حتي حاضر نشد كمي از مال خويش را براي كمك انفاق كند و بينوايان را از فقر و فلاكت رهايي بخشد.
اظهار حقارت و تحقير ديگران و كم ارزش دانستن مردمان ديگر از آثار رفاه زدگي به مفهوم پيش گفته است. در حقيقت از آن جايي كه رفاه زدگي به مفهوم يك نوع روحيه و تفكر غيرانساني تبديل شده است اشخاص ديگر كه از ثروت برخوردار نيستند و يا از ثروت كمتري برخوردار مي باشند در نگرش و بينش رفاه زدگان مردمان دون و پست و حقير هستند كه مي توان به عنوان اراذل و اوباش آنان را تحقير كرد و خوار شمرد. درگفتارها و بيانات و رفتارهاي خويش به گونه اي هستند كه تحقير ديگران كاملا از آن نمودار است. (كهف آيات 32 تا 34)
نتيجه اين گونه بينش و تفكر اين است كه خود را از همه گونه سختي ها و عذاب ها و رنج ايمن مي شمارند و در امنيت كاذب و دروغين قرار مي گيرند كه آنان را از خدا و آموزه هاي وي دور مي سازد. اين نظر كه همه چيز و همه كس را مي توان خريد و حتي خدا و بهشت را مي توان معامله كرد آنان را به تباهي و گمراهي مي كشاند. انديشه اين كه براي هر چيزي بهايي و قيمتي است كه مي توان آن را به دست آورد آنان را به فكر خريد رهايي از دوزخ مي افكند و يا در پي خريد بهشت مي كشاند. در حقيقت برخورداري از رفاه و رفاه زدگي است كه موجب احساس مصونيت از عذاب الهي در ايشان مي شود (سبا آيه 34 و 35) و همين تفكر و انديشه گاه به شكل ماليخوليايي موجب مي شود تا از آموزه هاي وحياني اعراض كنند و به اسلام (حجر آيه 2 و 3) و حق و حقيقت (سبا آيات 15 و 16) پشت كنند و از ياد خدا غافل گردند (اسراء آيه 83) و هرگز دست خويش را به سوي خدا دراز نكنند و خود را بي نياز از ياري و ياوري او بدانند.
گاه رفاه زدگي آنان را نسبت به آموزه هاي وحياني چنان بي توجه مي كند و غرق در شادماني و خوش گذراني مي شوند كه خدا و معاد و رستاخيز را فراموش مي كنند و رفتارها و گفتارها و باورهاي ايشان هيچ نشانه اي از ايمان به رستاخيز ندارد و چنان سرگرم دنيا مي شوند كه حساب و كتاب قيامت را از ياد مي برند. (كهف آيات 32 تا 36 و نيز فصلت آيات 50 تا 54)
انكار خدا و آموزه هاي وحياني و اعراض از ياد خدا و حضور وي موجب مي شود كه خوي استكبار و تفاخر طلبي آنان چنان فزوني يابد كه روحيه تجاوزطلبي و تجاوزگري در آنان رشد كند. بنابراين به حق خويش قانع نبوده و مي خواهند به هر وسيله اي شده اموال ديگران را به دست آورند و حق و حقوق ديگران را ضايع سازند. اين گونه است كه رفاه زدگان داراي روحيه تجاوزگري مي شوند (شوري آيه 27) و حتي عليه ملت و مردم خويش نيز برنامه ريزي و توطئه مي كنند و حق و حقوق ايشان را تباه مي سازند و طغيان گري جزو خصيصه ذاتي ايشان مي شود. (قصص آيه 76)
بينش آنان نسبت به مسايل دگرگونه مي شود و حقايق را وارونه درك مي كنند و مي يابند. از اين روست كه عوامل طبيعي و مادي را اصالت مي بخشند و به جاي خدا مي گذارند و نوعي شرك رامي پذيرند و براي عوامل دنيوي آثار و كاركردهاي فراتر از ماده مي جويند. (انعام آيه 63 و 64 و نيز كهف آيات 32 تا 39 و زمر آيه 49 و آيات ديگر)
تحليل نادرست ايشان نسبت به حوادث و اموري كه گاه براي هشدار و تنبيه مي باشد موجب مي شود تا نتوانند حقيقت را آن چنان كه هست درك كنند و پرده اي باطل بر بينش و نگرش هاي آنان نسبت به جهان و حوادث آن ايجاد مي شود. (اعراف آيه 94 و 95)
از ديگر آثار و كاركردهاي رفاه زدگي مي توان به ترك جهاد (توبه آيه 93 و 42) طغيان و سركشي (توبه آيه 74 و شورا آيه 27) ظلم به خويش (سباء آيه 17 و 19) عجب و غرور (كهف آيه 32 و 34) غفلت از ياد خدا (اعراف آيه 94 و 95) فراموشي و نسيان خدا (يونس آيه 12) فسادگري در زمين و ميان مردم (قصص آيه 76 تا 83) فسق و فجور (اسراء آيه 16) كفر (اعراف آيات 74 تا 76) كفران نعمت (زمر آيات 49 و 50) هلاكت و عذاب الهي در دنيا (يونس آيه 88 و 89) و مانند آن اشاره كرد.
اين آثار و كاركردها چنان كه معلوم است شامل انواع كاركردهاي روحي و رواني و جسمي و مادي و رفتاري و اخلاقي و نيز دنيوي و اخروي مي شود. بنابراين رفاه زدگي را مي توان از مهم ترين عوامل نابودي شخص و شخصيت انسان و جامعه دانست.
در آيات قرآني رفاه زدگي از آن رو مذموم و ناپسند دانسته و حتي جرم و گناه شمرده شده است كه نوعي بيماري شخصيتي است؛ زيرا رفاه زدگان كساني هستند كه به لذت هاي مادي دل بسته هستند و ثروت و سرمايه مادي براي آنان در حكم خدا و جانشين آن شده است؛ از اين روست كه قرآن رفاه زدگي را به عنوان شرك به خدا مي شمارد.
پرسش اين است كه چرا و به چه حكمتي خداوند اين گونه فرصت هايي را به بشر مي دهد؟ بي گمان خداوند براي اين ثروت انبوهي را در اختيار برخي مي گذارد تا آنان را بيازمايد و امتحان كند. (بقره آيه 49) البته اعطاي امكانات بسيار مادي دنيوي به منافقان از جانب خداوند براي آن است تا آنان را گرفتار عذاب استدراجي كند. (توبه آيه 55 و 85)
بازگشت به خدا (اعراف آيه 168 و تسليم در برابر او (نحل آيه 80 و 81) و شكرگزاري (انفال آيه 26 و ابراهيم آيه 37) و روي آوردن به عبادت (قريش آيه 3 و 4) و نيز هدايت (مائده آيه 66) از عللي است كه قرآن براي دادن امكانات و ثروت به مردم برمي شمارد.
با اين همه خداوند در برخي از آيات تصريح مي كند كه خداوند ثروت و مال را كم كم و در يك فرآيند زماني در اختيار بشر قرار مي دهد تا جلوي طغيان گري و بغي آنان گرفته شود؛ زيرا دست يابي يك دفعه به سرمايه و ثروت هنگفت بيش تر مردم را به فساد و تباهي مي كشاند.
با اين همه آن چه در اعطاي ثروت به مردم مي توان يافت مسئله آزمون است. به اين معنا كه خداوند با اعطاي ثروت مي كوشد تا هر كسي ظرفيت خويش را چنان كه هست بنمايد و نشان دهد. در اين جاست كه كساني گرفتار رفاه زدگي مي شوند و دل به مال دنيا مي بندند و از خدا و خلق غافل مي شوند.
در پايان اين نكته مي بايست مورد يادآوري قرار گيرد كه آن چه در اين نوشتار از آن سخن گفته شده است دلبستگي به مال و ثروت است كه از آن به رفاه زدگي ياد شده است نه آسايش كه مطلوب بشري است و رفاه بدان معنا امري پسنديده و خواسته همه انسان هاست و حتي در آيات بسياري براي دست يابي به آن دستور و فرمان داده شده است و حتي ماموريت انسان در زمين استعمار و آباداني آن براي رفاه و آسايش است.